حدیث قدسی چیست ؟
در كنار آيات قرآني و احاديث معصومين (ع) ، سخنان مذهبي ديگري هم هست كه اصطلاحا به آنها «حديث قدسي» گفته مي شود و آنها عبارتند از جملاتي كه توسط معصوم از خداوند نقل مي شود ، ولي جزء قرآن نيست. اينگونه احاديث به خاطر انتساب آن به مقام قدس خداوندي (حديث قدسي) ناميده مي شود.
با بررسي اين نوع احاديث ، معلوم مي شود كه اينها بيشتر ، موعظه ها و كلمات حكمت آموزي است كه خداوند به وسيله آنها بندگان خود را ارشاد و راهنمايي كرده است ، سبك و سياق آنها غالبا عاطفي است و كلمه «عبدي» (بنده من) در آنها زياد به چشم مي خورد كه اشاره به عنايت خاص خداوند بر بندگان خويش است كه آنان را به خود نسبت مي دهد و رابطه عاطفي با آنها برقرار مي كند.
تفاوت حديث قدسي با آيات قرآني :
تفاوت حديث قدسي با آيات قرآني در اين است كه :
اولا صدور آنها از پيامبر ، قطعي نيست مگر اين كه به صورت متواتر نقل شده باشد كه در اين صورت با آنها معامله حديث مي شود.
ثانيا جملات آنها مانند قرآن معجزه نيست و با آنها تحدي نمي شود و به نظر مي رسد كه محتوا و مفهوم آنها از جانب خداست ولي الفاظ آنها توسط پيامبر (ص) ابداع شده است. معاني آنها يا به واسطه فرشته وحي و يا به صورت الهام و يا در خواب به پيامبر القاء شده است.
البته همه سخنان پيامبر (ص) از سرچشمه وحي ناشي مي شود ، چنان كه خداوند در قرآن كريم ، راجع به سخنان آن حضرت چنين مي فرمايد : «او از روي هواي نفس سخن نمي گويد و سخنان او چيزي جز وحيي كه فرستاده مي شود ، نيست.» ولي گاهي پيامبر(ص) مامور مي شد كه آن سخنان را به طور مستقيم از خداوند نقل كند و گاهي چنين ماموريتي نداشت.
مرحوم ميرداماد ، معتقد است كه حتي الفاظ حديث قدسي نيز از جانب خداست ولي حالت اعجاز ندارد. (1) و در توضيح مطلب اضافه مي كند كه حق تحقيق اين است كه قرآن ، كلامي است كه خداوند ، هم معنا و هم لفظ آن را به پيامبر (ص) وحي مي كند و پيامبر آن را به طور مرتب از روح القدس دريافت مي نمايد و آن را به صورت منظم از عالم بالا مي شنود ولي حديث قدسي كلامي است كه معناي آن به پيامبر وحي مي شود و خداوند با الفاظ مخصوصي و در ترتيب مخصوصي بر زبان پيامبر جاري مي سازد و پيامبر نمي تواند الفاظ يا ترتيب آن را تغيير دهد و حديث نبوي كلامي است كه معناي آن به پيامبر وحي مي شود و او مجاز است كه هرگونه كه بخواهد عبارت آن را بسازد. (2)
اين سخن ميرداماد كه حتي الفاظ حديث قدسي هم از جانب خداوند است ، محل ترديد و تامل است و اثبات آن دليل مي خواهد كه ايشان به آن اشاره نكرده اند و لذا بسياري از محققان گفته اند كه معناي حديث قدسي از خداوند و الفاظ آن از پيامبر است.
منادي (يكي از حديث شناسان بزرگ اهل سنت) گفته است :
«فرق ميان قرآن و حديث قدسي در اين است كه قرآن ، همان لفظي است كه جبرئيل آن را آورده ولي حديث قدسي خبرهايي است كه خداوند معناي آن را به الهام يا در خواب به پيامبر القاء كرده و پيامبر با عبارت هايي از خود از آن خبر داده است.» (3)
دكتر صبحي صالح از محققان برجسته معاصر عرب ، از ابوالبقاء نقل مي كند كه گفت :
«قرآن چيزي است كه لفظ و معناي آن از خداست و اما حديث قدسي چيزي است كه لفظ آن از پيامبر است و معناي آن از خدا كه به وسيله الهام يا خواب به پيامبر ، القاء كرده است.» (4)
به گفته دانشمند نامدار ، تهانوي :
احاديث قدسي را خداوند در شب معراج به پيامبر الهام كرده و به آن «اسرارالوحي» هم گفته مي شود و نيز به قرآن «الوحي المتلوّ» (وحي تلاوت شده) و به احاديث قدسي «الوحي المرويّ» (وحي روايت شده) گفته مي شود و احاديث قدسي ، احكام قرآن را ندارد ، بنابراين نمي توان آن را در نماز قرائت كرد و جمله هاي آن را سوره يا آيه ناميد و مس كتابت آن بدون وضو ، جايز است و حائض و جنب مي توانند آن را بخوانند. ديگر اينكه نمي توان آنها را به صورت «قال الله تعالي» نقل كرد و بايد به صورت «قال رسول الله فيما يرد به عن ربه» نقل نمود. (5)
توجه كنيم كه به كتابهاي آسماني ديگر مانند صحف ابراهيم و تورات و انجيل و زبور ، در اصطلاح ، حديث قدسي گفته نمي شود و اينكه بعضي ها گزيده هايي از متون اين كتابها را جمع آوري كرده اند حديث قدسي نيست مانند كاري كه مرحوم مجلسي در بحار كرده و مواعظي را از قرآن و ديگر كتاب هاي آسماني گردآورده است. (6)
آري اگر جمله اي را پيامبر اسلام (ص) و ائمه معصومين (ع) از گفتار خداوند به آدم و نوح و موسي و عيسي و پيامبران ديگر نقل كرده اند يا حتي از كتابهاي آسماني آنها نقل كردند حديث قدسي تلقي مي شود و جزء الهامات الهي به پيامبر ، محسوب مي شود كه از زبان خداوند نقل مي كند.
مجموعه هاي احاديث قدسي :
احاديث قدسي چه آنها كه از زبان پيامبران گذشته نقل شده و چه آنهايي كه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده ، به صورت پراكنده در كتب حديثي و تفسيري و به مناسبت هاي خاصي آمده است ولي بعدها برخي از دانشمندان و محدثان از شيعه و سني ، آنها را از كتب گوناگون حديثي گردآوري كرده و به صورت يك مجموعه نفيس درآورده اند و ما به جهت ارج گذاشتن به كار اين بزرگان ، نام برخي از آن مجموعه ها را ذكر مي كنيم.
1. الجواهر السنيه في الاحاديث القدسيه ، تأليف محمدبن حسن بن علي معروف به شيخ حر عاملي ، صاحب وسايل الشيعه كه مكرر چاپ شده است. وي در مقدمه اين كتاب مي گويد : «پيش از من احدي از اصحاب (علماي شيعه) را نيافتم كه در اين موضوع ، تأليف كرده باشند.» (7)
صاحب الذريعه درباره اين كتاب از محدث جزايري نقل مي كند كه آن را «اخ القرآن» (برادر قرآن) ناميده است و نيز اعتراض صاحب رياض را نقل مي كند كه پيش از شيخ حر عاملي ، كساني در اين باره ، تأليف كرده اند. آنگاه صاحب «الذريعه» اضافه مي كند كه شايد نظر صاحب رياض به كتاب «البلاغ المبين» تأليف سيد خلف حويزي باشد كه عصر او مقدم بر عصر شيخ حر عاملي است. (8)
به نظر ما اين اعتراض وارد نيست. چون تعبير شيخ حر عاملي اين است كه من مجموعه احاديث قدسيه را پيش از خودم «نيافته ام» بنابراين كتاب حويزي به دست شيخ حر عاملي نرسيده بوده است.
2. البلاغ المبين في الاحاديث القدسيه. تأليف خلف بن عبدالمطلب حويزي. (9)
3. الاحاديث القدسيه المنتخبه من التوراه
اين كتاب شامل چهل سوره از تورات است كه اميرالمؤمنين (ع) آنها را از عبراني به عربي ، ترجمه كرده و ابن عباس آن را نقل نموده است و به آن الصحائف الاربعون هم گفته مي شود و مكرر به فارسي، چاپ شده است. (10)
4. الاحاديث القدسيه و الكلمات الانسيه : تاليف ملاعلي قاري (11)
5. الاتحافات السنيه بالاحاديث القدسيه : تاليف عبدالرئوف المناوي الحدادي (12)
6. الرياض الفردوسيه في الاحاديث القدسيه : تاليف محي الدين ابن عربي (13)
7. النفحه الانسيه في بعض الاحاديث القدسيه : تاليف عبدالرحمن العيدروس (14)
8. الدره اليتيمه: تاليف ابراهيم صدقي (15)
9. الفرقان المجيد: تاليف سيدمحمد كاظم كفايي (16)
10. الكلمات الربانيه في الاحاديث و الخطابات الالهيه : تاليف محمدمؤمن جزايري (17)
11. اللئالي العليه في ترجمه الجواهر السنيه : تاليف محمدحسن شريعتمدار تبريزي ، اين اثر كه ترجمه كتاب شيخ حرعاملي است چاپ شده است. (18)
منبع و پاورقی :
از ماهنامه مكتب اسلام- شماره11
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-ميرداماد، الرواسخ السماويه، ص 204
2-همان، ص205
3-المنادي، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج4، ص615
4-صبحي صالح، علوم الحديث و مصطلحه، ص124
5-تهانوي، كشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص280
6-رجوع شود به: بحارالانوار، ج77، ص18 به بعد
7-الجواهر السنيه، ص4، (مقدمه كتاب)
8-آقابزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج5، ص271
9-اسماعيل پاشا، ايضاح المكنون، ج1، ص191، الذريعه، ج3، ص141
10-الذريعه، ج1، ص278، مكاتيب الرسول، ج2، ص210
11-سركيس، معجم المطبوعات، ج2، ص1792
12-حاجي خليفه، كشف الظنون، ج1، ص7
13-كشف الظنون، ج1، ص937
14-ايضاح المكنون، ج2، ص668
15-اسماعيل پاشا، هديه العارفين، ج1، ص44
16-الذريعه، ج16، ص175
17-همان، ج18، ص114
18-همان، ج18، ص261
خالق من «بهشتی» دارد نزدیک زیبا و بزرگ
و «دوزخی»دارد به گمانم کوچک و بعید
و در پی دلیلی است که ببخشد مارا...
یاغفارالذنوب اغفرلی برحمتک
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
«سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...!
نام ونسب فاطمه کلابيه:
نام او فاطمه بود که بعدها پس از ازدواج با حضرت علي (عليه السلام) با کنيه "امُّ البنين" (مادر پسران) مشهورشد. پدر و مادرش از خاندان بني کلاب از اجداد بزرگ حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) بودند و داراي خوبيها و صفات خانوادگي مشترک بودند فاطمه دختري پاکدل وباتقوا بود .
فضايل اخلاقي، کمالات انساني، نيروي ايماني، ثبات و پايداري، شکيبايي و بردباري، بصيرت و دانايي، نطق و سخنداني او را به شايستگي ، بانوي بانوان کرده بود.
حزام بن خالد پدر ام البنين است او مردي شجاع و دلير و راستگو بود که شجاعت از صفات ويژه اوست.. مادر بزرگوار ام البنين، ثمامه (يا ليلي) دختر سهيل بن عامر بن جعفر بن کلاب (از اجدادرسول خدا واميرالمومنين ) است .
ام البنين(س) و تولدي نوراني:
در کتب تاريخي نوشته اند: حَزام بن خالد به همراه جمعي از «بني کلاب» به سفر رفته بود. در يکي از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤيا ديد که در زمين سرسبزي نشسته است و مرواريدهاي درخشاني از اطراف بر دستان او مي ريزد و او از زيبايي آنها متعجب مي شود. سپس مردي را مي بيند که به سوي او مي آيد ـ از طرف بلندي ـ و هنگامي که به او مي رسد سلام مي کند و حزام او را جواب مي دهد. آن مرد به او مي گويد: اين مرواريد را به چه قيمت مي فروشي؟ حزام نگاه کرد و آن درّ زيبا را در دستان خود ديد؛ رو به مرد کرده و گفت: من قيمت اين درّ را نمي دانم که به شما بگويم، شما آن را به چه قيمت خريداري؟ مرد گفت: من نيز نمي دانم قيمت او را ولي اين هديه اي است که يکي از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم براي تو به چيزي که از درهم و دينار بالاتر است. حزام گفت: آن چيز چيست؟ مرد گفت: تضمين مي کنم که او شرافت و سيادت ابدي دارد و بهره و بزرگي از او است. حزام گفت: آيا اين را برايم ضمانت مي کني. و مرد پاسخ داد: آري. و حزام در پايان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در اين امر مي شوي.
و مرد نيز گفت: و من واسطه مي شوم؛ او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا مي کنم.وقتي حزام از خواب بيدار شد رؤياي خود را براي بني کلاب گفت و خواستار تعبير آن شد. يکي از خاندان وي گفت: اگر رؤياي صادقه باشد دختري روزي تو خواهد شد که يکي از بزرگان او را عقد خواهد کرد و به سبب اين دختر مجد و شرافت و آقايي نصيب تو خواهد شد. و هنگامي که او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهيل، همسر باوفاي او، که حامله بود وضع حمل کرده و دختري چونان مرواريد درخشان وزيبا به دنيا آورد. حزام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤيا» و از اين بشارت شاد و مسرور شد.نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنيه اي براي وي برگزيدند که «ام البنين» بود. به هر حال پس از اين رؤياي صادقه فاطمه، مادر فضليتها، به دنيا آمد و دوران کودکي را چونان ديگر کودکان گذراند و در دامان مادري مهربان و پاک و پدري شجاع که داراي سجاياي اخلاقي فراوان بودند رشد کرد.
ازدواج امير المؤ منين على عليه السلام با ام البنين سلام الله عليها
پس از آنكه امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام به سوگ پاره تن و ريحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله يعنى سرور زنان عالميان حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه شهيده راه ولايت و امامت نشست ، برادرش عقيل بن ابى طالب عليه السلام را كه آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برايش همسرى از تبار دلاوران برگزيند تا پسر دليرى براى مولا به ارمغان آورد كه سالار شهيدان حسين بن على عليه السلام را در كربلا يارى كند.
عقيل ، ام البنين كلابيه عليه السلام را براى حضرت على عليه السلام برگزيد كه قبيله و خاندانش ، بنى كلاب ، در شجاعت و دلاورى در ميان عرب زبانزد بودند.
ورود ام البنين به خانه علي :
فاطمه کلابيه سراسر نجابت و پاکي و خلوص بود. هنگامي که مي خواست پابه خانه علي بگذارد گفت تا دختر بزرگ فاطمه (س) اجازه نفرمايند وارد خانه نمي شوم اين نهايت ادب او را به خاندان امامت مي رساند روز اولي که ام البنين عليهاالسلام پا در خانه علي عليهالسلام گذاشت، حسن و حسين عليهماالسلام مريض بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالين آن دو عزيز عالم وجود رسانيد و همچون مادري مهربان به دلجويي و پرستاري آنان پرداخت. وهمواره مي گفت من کنيز فرزندان فاطمه هستم
از فاطمه تا امالبنين:
فاطمه کلابيه، بعد از گذشت مدت کوتاهي از زندگي مشترک با علي عليهالسلام ، به اميرالمؤمنين پيشنهاد کرد که به جاي «فاطمه»، که اسم قبلي و اصلي وي بوده، او را ام البنين صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا عليهاالسلام از ذکر نام اصلي او توسط پدرشان، به ياد مادر خويش، فاطمه زهرا عليهاالسلام نيفتند و در نتيجه، خاطرات تلخ گذشته، در ذهن آنها تداعي نگردد و رنج بيمادري آنها را آزار ندهد. حضرت علي (عليه السلام) در همسرش، خردى نيرومند، ايمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نيکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صميم قلب در حفظ او کوشيد.
ثمره ازدواج ام البنين با حضرت علي
ثمره ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که به دليل داشتن همين پسران، او را امالبنين، يعني مادر پسران ميخواندند. فرزندان ام البنين همگي در کربلا به شهادت رسيدند و نسل ايشان از طريق عُبيداللّه فرزند حضرت ابوالفضل عليهالسلام ادامه يافت.
ميلاد فرزند شجاعت:
نخستين فرزند پاک بانو امالبنين، علمدار کربلا ابوالفضل العباس(عليه السلام) بود ؛ برخى از محققان برآنند که حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى ديده به جهان گشود. هنگامىکه مژده ولادت عباس به اميرالمؤمنين(عليه السلام) داده شد، به خانه شتافت او را در برگرفت، باران بوسه بر او فرو ريخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجرا کرد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند اميرالمؤمنين(عليه السلام) از پس پردههاى غيب، جنگاورى و دليرى فرزند را در عرصههاى پيکار دريافته بود و مى دانست که او يکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دژم: شيربيشه) ناميد؛ زيرا در برابر کژيها و باطل، ترشرو و پر آژنگ بود و در مقابل نيکى، خندان و چهره گشوده. روزي ام البنين وارد اتاق شد. علي(عليه السلام) را ديد که عباس خردسال را روي پاهايش نشانده، آستينهاي کودک را بالا زده و بازوانش را ميبوسد و به شدت ميگريد. ام البنين حيران و نگران علت را پرسيد. علي(عليه السلام) با اندوه پاسخ داد: به اين دو دست نگاه ميکردم و آنچه بر سرشان ميآيد، به ياد ميآوردم. تعجب ام البنين به ترس تبديل شد: مگر چه بر سر دستان پسرم خواهد آمد؟ و پاسخ شنيد که از بازو قطع خواهند شد. پرسيد: چرا ياعلى؟ و آنگاه شرح کربلا را شنيد و اينکه دستان فرزندش در راه پسر ريحانه رسول، قطع خواهند شد. گريه امانش نميداد، اما شکر خدا را ميگفت که پسرش فداي سبط گرامي رسول(صلي الله عليه و آله) ميشود. علي(عليه السلام) مادر عباس را به منزلتي که فرزندش نزد خدا داشت، بشارت داد و گفت که خداوند در عوض دو دست، دو بال به او ميبخشد تا با ملائکه در بهشت پرواز کند.
سفارش به دفاع از ولايت:
هنگامي که امام حسين عليهالسلام آهنگ ترک مدينه و تشرف براي حج و به دنبال آنْ هجرت به سوي عراق کرد، ام البنين عليهاالسلام به همراهان امام حسين عليهالسلام چنين سفارش ميکرد: «چشم و دل مولايم امام حسين عليهالسلام و فرمانبردار او باشيد» مورخان مي نويسند: پس از واقعه کربلا بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام البنين پس از ديدن وي که فرستاده امام سجاد عليهالسلام بود مي گويد:«اي بشير! از امام حسين عليهالسلام چه خبر داري؟ بشير گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گرديد. امالبنين فرمود: از حسين عليهالسلام مرا خبر ده!» بشير خبر شهادت بقيه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولي ام البنين پيوسته از امام حسين عليهالسلام خبر ميگرفت وبا صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد:«يا بشير اخبرني عن ابي عبدالله الحسين(ع). اولادي و من تحت الخضراء کلهم فداء لابي عبدالله الحسين»
اي بشير خبر از [امام من]اباعبدالله الحسين بده فرزندان من و همه آنچه زير اين آسمان مينايي است فداي اباعبدالله(عليه السلام) باد. چون بشير خبر شهادت امام حسين عليهالسلام را به آن حضرت داد، صيحهاي کشيد و گفت: قد قَطّعتَ نياطَ قلبي: اي بشير! رگ قلبم را پاره کردي و سپس صدا به ناله و شيون بلند کرد. اما فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتي حضرت زينب(س) سپرخونين حضرت عباس را به عنوان يادگاري به ام البنين نشان داد، وي تا آن راديد چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بي هوش بر زمين افتاد.
عروج عرشي و غروب مادر مهتاب:
او، بعد از زينب کبري عليهاالسلام دار فاني را وداع گفت، ولي تاريخنگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشته اند، به طوري که عدهاي آن را سال 70 هجري قمري بيان کرده اند و عده ديگري تاريخ وفات آن مادر فداکار را، سيزدهم جمادي الثاني سال 64 هجري قمري دانسته اند که نظر دوم از شهرت بيشتري برخوردار است. او در قبرستان بقيع در کنار سبط رسول خدا، امام حسن(علیه السلام)، و فاطمه بنت اسد و ديگر چهره هاي درخشان شريعت محمدي(صلي الله عليه و آله) به خاک سپرده شد. اگر چه جسم او در خاک است اما روح بلند او و صفات کريمه و عظيمه وي نام او را به بلنداي آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات اين بانوي فاضله انسانهايي تربيت شده اند که در تاريخ ماندگار خواهد بود.
ام البنين عليهاالسلام ، واسطه فيض الهي
آيت الله العظمي حاج سيد محمد حسيني شيرازي ميفرمود: شخصي در عالم مکاشفه، حضرت ابالفضل العباس را ديد و عرض کرد: آقا جان! حاجتي دارم و نميدانم براي روا شدن آن به چه کسي متوسل شوم؟ قمر بنيهاشم فرموده بود: به مادرم ام البنين...
از مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمود حسينى شاهرودى (متوفى 17 شعبان 1394 هجرى قمرى ) نقل است که فرموده بود: من در مشکلات ، صد مرتبه صلوات براى مادر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ، ام البنين عليه السلام ، مى فرستم و حاجت مى گيرم
به تجربه رسيده است که نذر براى ام البنين و اطعام مستمندان به نام حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ، براى بر آورده شدن حاجات موثر است.
شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن
یکبار هم نگاه به اعماق چاه کن
ما غرق در گناه شدیم و نیامدی
آقا بیا دوباره مرا بی گناه کن
آقا مرا کنار خودت جای می دهی؟
لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن
یک روز، نه! ثانیه ای، لحظه ای فقط
چشم مرا مسیر قدمهای ماه کن
آقا زمین شلوغ شده، گم شدم، بیا
فکری به حال گمشده ی بی پناه کن
آقا فدای چشم تو، چشمان خیس من
شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن...
این جمعه هم گذشت و نیامدی ومن به این می اندیشم
که چند هزار ثانیه تلخ را باید که بی تو بگذرانیم
چند هزار عقربه گیج ومنگ باید دور سرم بچرخند
تا بار دیگر در دوازدهمین نگین تابناک تو متوقف شوند.
مولای من !
در گذر از قنوت نافله ات یادی از خستگی جان هایمان کن !
یادی کن از تاریکی ثانیه های بی تو !
از خلوت اسمان بی ستاره
از ناتوانی دستان منتظر
و از جمعه ها که می آیند ومی روند و باز نشانی از تو نیست
و کلام آخر اینکه من آنقدر خوب نیستم ولی شما آنقدر خوبی که دل ما را شاد کنی
یا مهدی التماس دعا
مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی می گوید:
هرجا حدیثی، آیه ای، دعایی به دلت خورد، بایست؛
مبادا یک وقت بگذری و بروی، صبر کن؛
رزق معنوی خیلی مخفی تر از رزق مادی است؛
یک نفر از دری، دیواری می گوید و در حقیقت خداست؛
که با زبان دیگران با شما حرف می زند
امام حسین علیه السلام :
مردى در برابر امیر المؤمنین علیه السلام برخاست و عرض کرد :
اى امیر مؤمنان ! خدا را به چه شناختى ؟
فرمود : به بر هم زدن تصمیم و در هم شکستن قصد
وقتى قصد کارى کردم، میان من و قصدم مانعى به وجود آمد
و آنگاه که تصمیمى گرفتم، قضاى الهى با تصمیم من ناسازگارى کرد
پس دانستم که تدبیر کننده اى جز من وجود دارد .
(میزان الحکمة - ج3)
اگر...
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم...
لا اله الا الله
در "لا اله" هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن.
در "الا" تشدید را محکم ادا کن تا اگر چیزی باقی مانده از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود.
آنگاه "الله" را بگو تا همه دلت را تصرف کند.
امشب گرفته قلبم
دراوج روسیاهی
هستم خجل خدایا
ازاین همه تباهی
شرمنده ام خدایا
من خسته ازگناهم
بیزارم ازبدی ها
بنگربه سوزوآهم
یارب نصیب فرما
بیداری شبانه
هم اشک وآه وگریه
هم لطف بی بهانه
یارب توعفوفرما
جرم وخطاوعصیان
هم کن عطاخدایا
یک سینه پُر زِ ایمان
الإمامُ الرِّضا عليهالسلام
في عِلَّةِ الوُضوءِ : لأنّـهُ يَـكونُ العَبدُ طاهِرا إذا قامَ بَينَ يَدَيِ الجَبّارِ عِندَ مُناجاتِهِ إيّاهُ ، مُطيعا لَهُ فيما أمَرَهُ ، نَقِيّا مِن الأدناسِ والنَّجاسَةِ ، مَع ما فيهِ مِن ذَهابِ الكَسَلِ وطَردِ النُّعاسِ ، وتَزكِيَةِ الفُؤادِ لِلقِيامِ بَينَ يَدَيِ الجَبّارِ .
امام رضا عليهالسلام
- درباره حكمت وضو- : براى اين كه بنده (خدا) وقتى براى مناجات با (خداوند) جبّار در برابر او مىايستد ، پاك باشد . فرمان او را اطاعت كرده باشد و از آلودگىها و نجاست پاكيزه باشد ، به علاوه اين كه وضو باعث از بين رفتن حالت كسالت و زدودن خواب آلودگى و پاك ساختن دل براى ايستادن در حضور (خداوند) جبّار مىشود .
علل الشرايع : 257 / 9 منتخب ميزان الحكمة : 594
آثار وضو از دیدگاه پزشکان
پزشکان تحقیق کرده اند که 30درصد اکسیژن از راه پوست جذب شده و گاز کربنیک دفع می شود.لذا شست و شوی پوست بدن خصوصا آنهایی که در معرض هوا و گردوغبار قرار دارند(دست و صورت)موجب می شه تا اعمال حیاتی تعرق و تنفس جلدی به خوبی صورت بگیره و میکروبها و آلودگی ها را از بین ببره واز تجمع میکروبها و انگل ها که موجب بروز بیماریهای جلدی میشه جلوگیری کنه.چون صورت و دست و پاها بیشترین تماس رو با آلودگی ها داره لذا فلسفه عمل وضو وانتخاب این اعضا شاید اشاره به همون جنبه بهداشتی بودن و مراقبت وپاکیزگی هست و جلوگیری از آلودگی..!
جالبه به این مطلب هم توجه کنید...
شیوه انجام وضو نوعی ماساژوموجب تسریع گردش خون است زیرا که وقتی مقداری آب سرد بر اعضای وضو میریزیم قهرا آن عضو سرد شده وجریان خون باسرعت وشدت بیشتری به سوی آن قسمت حرکت می کنه وبرای حفظ 37درجه حرارت طبیعی بدن وجبران حرارت از دست رفته کلیه اعضای وضو تا به حالت طبیعی خود برگردند دستگاه گردش خون به فعالیت سریع خود مشغول اند.
امروزه فواید ماساژزسوئدی(شستن با آب سرد ودست کشیدن بر آن موضع) بسیار اهمیت دارد وتمام اعصاب را به کار می اندازد.
پیامبر فرمودند:
برای فرونشاندن خشم وضو بگیرید.
شستشوی با آب تکرار واستمرار آن در شرع تاکید شده نه تنها خاصیت تمیز کردن داره بلکه آب سرد که اکسیژن بیشتری دارد معالجه قوی ومدافعه موثری علیه میکروبها هست وشاید بتوان گفت حکمت آآنکه سفارش شده که بگذارند آب وضو روی صورت و دست مانده وبه حال خود خشک شود از همین راه باشدو شاید هم برای ازبین رفتن حالت خواب آلودگی وایجاد نشاط.
امام رضا میفرمایند:به علاوه در وضو،ازبین رفتن کسالت و طرد خواب آلودگی و(ایجاد نشاط) است.
این هم حدیث زیباییست...
حضرت علی (ع) میفرمایند:
من وضو گرفتن را در زمستان بیشتر از تابستان دوست دارم.
وقتی این حدیث رو میخونم یاد صحبت پدرم میفتم که همیشه میگن ما جوان بودیم یخ حوض میشکوندیم وضو میگرفتیم..
بگذریم...حالا جالب تر از همه این مطالب اینه که چیزی که خدا قرن ها پیش دستور انجام دادنش رو داده به تازگی پزشکان دارن به فوایدش پی میبرن!
پس ما نباید هرچیزی رو که حکمتش رو نمیدونستیم رو زیر سوال ببریم!حتما حکمتی دارد و ما از آن بی خبریم.
پيامبر صلی الله علیه و آله
اَكثِر مِن الطَّهورِ يَزِدِ اللّهُ فى عُمُرِكَ؛
وضو زياد بگير تا خداوند، عمرت را زياد كند.
امالى مفيد، ص 60، ح 5
پيامبر صلی الله علیه و آله
اِنَّ الغَضَبَ مِنَ الشَّيطانِ وَاِنَّ الشَّيطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ وَاِنَّما تُطفَأُ النّارُ بِالماءِ فَاِذا غَضِبَ اَحَدُكُم فَليَتَوَضَّ؛
خشم از شيطان و شيطان از آتش آفريده شده است و آتش با آب خاموش مى شود، پس هرگاه يكى از شما به خشم آمد، وضو بگيرد.
نهج الفصاحه ح 660
پيامبر صلی الله علیه و آله
اَلتَّسْميَةُ مِفْتاحُ الْوُضوءِ و مِفْتاحُ كُلِّ شَيءٍ؛
بسم اللّه الرحمن الرحيم، كليد وضو و كليد هر چيزى است.
مستدرك الوسائل، ج1، ص 323
پيامبر صلی الله علیه و آله :
اَلْعَبد... إِنْ قالَ فى أوَّلِّ وُضوئِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ طَهُرَت أعضاؤُهُ كُلُّها مِنَ الذُّنوبِ؛
اگـر بنـده اى... در ابتداى وضويش، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد همه اعضايش از گناهان پاك مى شود.
تفسير الامام العسكرى عليهالسلام ، ص 521
امام صادق عليه السلام :
مَن تَطَهَّرَ ثُم أوَی إلَی فِراشِهِ باتَ وَ فِراشُهُ کَمَسجدِهِ وَ إن ذَکَرَ أنَّه لَیسَ عَلَی وَضَوء فَتَیَمَّمَ مِن دِثارهِ کائِناً ما کانَ لَم یَزَل فی الصَلاةَ وَ ذِکرِ الله.
هر که با طهارت به بستر رود، آن شب بشتر او به منزله مسجد اوست و اگر یادش آمد که وضو ندارد به همان رو انداز خود -هر چه می خواهد باشد- تیمم کند که اگر چنین کرد پیوسته در نماز و ذکر خداوند خواهد بود.
بحار الانوار ج73 ص 183
آیه 111 سوره توبه
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يقَاتِلُونَ
فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيقْتُلُونَ وَيقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ
وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيعِكُمُ الَّذِي بَايعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
خدا از مۆمنان، جانها و مالهایشان را خریداری کرده که بهشت برای آنان باشد.(به این گونه که) در راه خدا جنگ میکنند، می کشند یا کشته می شوند؛ وعدهای که خدا در تورات و انجیل و قرآن داده است، به حق بر عهده اوست؛ و چه کسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد؟ بدین خرید و فروش که کردهاید شاد باشید که کامیابی بزرگی است.
دنیا، بازار است و مردم در آن معاملهگر. فروشنده، مردم هستند و خریدار خداوند.
متاعِ معامله، مال و جان است و بهای معامله، بهشت. اگر به خدا بفروشند،
سراسر سود و اگر به دیگری بفروشند، یکسره خسارت است.
آقا اجازه خسته ام از این همه فریب / از های و هوی مردم این شهر نا نجیب
آقا اجازه پنجره ها سنگ گشته اند / دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه باز به من طعنه می زنند / عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند / «فرهاد»های کینه پرست پر از فریب . . .
یکی دیگر از فضایل حضرت زهرا (س) در فکر همسایگان و دیگران بودن و دعا کردن برای آنها بود در روایتی :
ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام حسن (ع) روایت کرده است که آنحضرت فرمود که در شب جمعه مادرم فاطمه (س) در محراب خود ایستاده و مشغول بندگی حقتعالی گردید و پیوسته در رکوع و سجود و قیام و دعا بود و تا صبح طالع شد شنیدم که پیوسته دعا میکرد از برای مومنین و مومنات و ایشان را نام میبرد و دعا برای ایشان بسیار میکرد و از برای خود دعایی نمیکرد ، پس گفتم ای مادر چرا از برای خود دعا نکردی چنانکه از برای دیگران دعا کردی ، فاطمه (س) فرمود : ای پسر من اول همسایه را باید رسید و آخر خود را.
منتهی الآمال ( شیخ عباس قمی ره ) جلد 1 صفحه161
از خود گذشتگی و ایثار فاطمه (علیها السلام ) ، مهمان نوازی حضرت فاطمه (علیها السلام)
مرد گرسنه ای در مسجد مدینه بپا خواست و گفت : ای مسلمانان ! از گرسنگی به تنگ آمده ام ، مرا مهمان کنید.پیامبر اسلام (ص) فرمود : چه کسی این مرد را امشب مهمان می کند ؟ حضرت علی (ع) فرمود : من یا رسول الله ! کمی بعد وارد منزل شد و از فاطمه زهرا (علیها السلام) پرسید : آیا غذایی در منزل داریم ؟ مهمان گرسنه آورده ام.حضرت زهرا (علیها السلام) ایثارگرانه فرمود : در خانه ما غذایی نیست ، مگر به اندازه خوراک دختربچه امّا امشب ایثار می نماییم و گرسنگی را تحمل می کنیم و همین مقدار غذا را به مهمان می بخشیم.فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام (تالیف محمد دشتی) صفحه 116 ، تفسیر برهان جلد 4 صفحه 317 ، امالی طوسی جلد 1 صفحه 190 ، بحارالانوار جلد 36 صفحه 59
عايشه - همسر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم - اظهار مى كند :
فاطمه شبيه تر از هر كسى به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بود . هنگامى كه به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى رسيد، حضرت با آغوش باز از او استقبال مى كرد و دست هايش را مى گرفت و در كنار خود مى نشاند، و هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر فاطمه عليهاالسلام وارد مى شد، ايشان برمى خاست و دست هاى حضرت را با اشتياق مى بوسيد.
آن زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در بستر مرگ آرميده بود، فاطمه عليهاالسلام را به طور خصوصى پيش خود خواند، و آهسته با وى سخن گفت ، كمى بعد فاطمه عليهاالسلام را ديدم كه گريه مى كرد! سپس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بار ديگر با او آهسته صحبت كرد. اين بار، فاطمه عليهاالسلام خنديد! با خود گفتم :
اين نيز يكى از برترى هاى فاطمه عليهاالسلام بر ديگران است كه هنگام گريه و ناراحتى توانست بخندد.
علت را از فاطمه عليهاالسلام پرسيدم ، فرمود:
- در اين صورت اسرار را فاش ساخته ام و فاش كردن اسرار ناپسند است .
پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رحلت كرد، به فاطمه عليهاالسلام عرض كردم :
- علت گريه و سبب خنده شما در آن روز چه بود؟
در پاسخ فرمود:
- آن روز، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نخست به من خبر داد كه از دنيا مى رود، گريه كردم ! سپس به من فرمود: تو اولين كسى هستى كه از اهل بيتم به من مى پيوندى ، لذا شاد شدم و خنديدم ! بحارالانوار جلد 43 صفحه 25
اميرالمؤمنين عليه السلام به يكى از اصحاب فرمود:
- مى خواهى از وضع خود و فاطمه عليهاالسلام براى تو صحبت كنم ؟
فاطمه در خانه من آن قدر آب آورد كه آثار مشك بر سينه اش پيدا بود و آن قدر آسياب كرد كه دست هايش پينه بست و چنان در نظافت و پاك كردن خانه و پختن غذا زحمت كشيد كه لباسهايش كثيف و مندرس شد و او بسيار صدمه ديد!
به همين خاطر به فاطمه توصيه كردم خوب است محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برسى و جريان را بيان نمايى ، شايد جهت كمك به تو خادمى بفرستد تا از اين همه زحمت خلاص شوى ! فاطمه عليهاالسلام اين توصيه مرا قبول كرد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم رفت ، اما چون ايشان را مشغول صحبت با اصحاب مى بيند، بدون آنكه خواسته اش را بگويد، باز مى گردد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه متوجه شده بودند فاطمه براى حاجتى آمده و بدون هيچ گونه صحبتى به خانه خود برگشته ، فرداى آن روز به منزل ما تشريف آوردند، و پس از سلام در كنار ما نشستند و آن گاه فرمودند:
- فاطمه جان ! ديروز به چه منظور پيش من آمدى ؟
فاطمه عليهاالسلام از خجالت نتوانست حاجتش را بگويد: من عرض كردم :
- يا رسول الله ! آن قدر آب آورده كه بند مشك در سينه اش اثر گذاشته و آن قدر آسياب گردانيده كه دست هايش تاول كرده و... لذا گفتم محضر شما برسد شايد خادمى به ايشان مرحمت نماييد تا زحمت هايش كمتر شود.
رسول خدا فرمود:
مى خواهى مطلبى به شما بياموزم كه از خادم بهتر است . وقتى كه خواستى بخوابيد 33 مرتبه بگوييد سبحان الله و 33 مرتبه بگوييد الحمد لله و 34 مرتبه بگوييد الله اكبر. ((در برخى روايت 34 مرتبه الله اكبر و 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان الله نقل شده است))
اين ذكر صد مرتبه است ولى در نامه اعمال هزار حسنه ( ثواب ) دارد.
فاطمه جان ! اگر اين ذكرها را هر روز صبح بگويى خداوند خواسته هاى دنيا و آخرتت را برآورده خواهد كرد. فاطمه زهرا در جواب سه مرتبه گفت :
از خدا و پيغمبر راضى هستم . بحارالانوار جلد 43 صفحه 82 و 134، با كمى تفاوت .
در جاى ديگر آمده است :
وقتى كه فاطمه (ع ) شرح حالش را بيان كرد و كنيزى خواست ، ناگهان اشك در چشمان پيامبر صلى الله عليه وآله حلقه زد و فرمود:
- فاطمه جان ! به خدا سوگند! هم اكنون چهار صد نفر فقير در مسجد هستند كه نه غذا دارند و نه لباس ! مى ترسم اگر كنيز داشته باشى اجر و ثواب خدمت در خانه از تو گرفته شود! مى ترسم على بن ابى طالب عليه السلام در قيامت از تو مطالبه حق كند! سپس تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام را به آن بانو ياد داد، آن گاه به فاطمه عليهاالسلام گفتم :
- براى نيازهاى دنيوى نزد رسول خدا عليهاالسلام رفتى ، ولى خداوند ثواب آخرت به ما مرحمت فرمود. بحارالانوار جلد 43 صفحه 85
حضرت محمد (ص) بسیار می فرمود : فاطمه پاره تن من است ، کسی که او را مسرور کند ، مرا مسرور گردانیده و هرکس با او بدی کند ، با من بدی نموده است. انوار البهیه ( شیخ عباس قمی ره ) صفحه 38
در مسند امام رضا (ع) آمده است که : پیغمبر (ص) فرمود : دخترم از این جهت فاطمه نام نهاده شده است ، که خداوند سبحان او و دوستانش را از آتش جهنم رهایی بخشیده است. اعلام الوری با علام الهدی صفحه 222
«قال رسول الله (ص)یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی
حضرت محمد (ص) فرمودند : فاطمه پاره تن من است مرا آزرده خواهد کرد کسی که وی را اذیت کند ، و نیز فرمود : کسی که فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده است و هرکه مرا اذیت کند خداوند را اذیت کرده است ، و نیز فرمود : خداوند در هنگام خشم فاطمه خشمگین میگردد ، و در هنگام خشنودی وی خشنود است. اعلام الوری با علام الهدی صفحه 223
حضرت محمد (ص) فرمود : فاطمه (س) بهترین زنهای جهان است و در روایت دیگر آمده است که : بهترین زنان عالم چهار نفرند : مریم بنت عمران ، آسیه دختر مزاحم ، خدیجه دختر خویلد ، و فاطمه دختر محمد (ص). اعلام الوری با علام الهدی صفحه 224
موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: فاطمه علیهماالسلام صديقه (بسيار راست گو و معصوم ) و شهيده بود و دختران پيغمبران حائض نمى شوند. اصول كافى جلد 2 صفحه 356
شیخ مفید و شیخ طوسی از طریق عامه روایت کرده اند که حضرت رسولخدا (ص) فرمود که فاطمه پاره تن من است هرکه او را شاد گرداند مرا شاد گردانیده است و هرکه او را آزرده کند مرا آزرده است ، فاطمه عزیزترین مردم است نزد من. منتهی الآمال ( شیخ عباس قمی ره ) جلد 1 صفحه 160
ابن عباس روایت کند که من از پیغمبر (ص) پرسیدم از کلماتی که آدم (ع) تلقی نمود به آن و توبه او قبول شد ، کدام بود ؟ فرمود : این بود که آدم گفت : به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین آنکه توبه مرا بپذیری ، و خداوند توبه را از او قبول کرد. کشف الغمة جلد 2 صفحه 22
جعفر بن محمد (ع) روایت کند که رسول الله (ص) فرمود که : حق تعالی غضب میکند به غضب فاطمه و خشنود میشود به خشنودی فاطمه. کشف الغمة جلد 2 صفحه 24
از حسن بصری نقل شده که میگفت حضرت فاطمه (ع) عابدترین امت بود و در عبادت حق تعالی آنقدر برپا می ایستاد که پاهای مبارکش ورم میکرد ، و وقتی پیامبر خدا (ص) به او فرمود چه چیز بهتر است از برای زن ، فاطمه (علیها السلام ) گفت آنکه نبیند مردی او را ، پس حضرت نور دیده خود را به سینه چسباند و فرمود : ذریة بعضها من بعض. منتهی الآمال ( شیخ عباس قمی ره ) جلد 1 صفحه 161
مولف کتاب منتهی الآمال ( ثقة المحدثین شیخ عباس قمی (ره) ) گوید فضایل و مناقب آن مخدره ( حضرت زهرا (س) ) زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود و ما چون بنا بر اختصار داریم به همین قدر اکتفا میکنیم وبرکاتی که از آن بی بی به ما رسیده بسیار است از جمله تسبیح معروف آن حضرت که احادیث در فضیلت آن بسیار است و کافی است آنکه هر که مداومت کند به آن شقی و بدبخت نمیشود ، و خواندن آن بعد از هر نمازی بهتر است نزد حضرت صادق (ع) از هزار رکعت نماز گذاردن در هر روزی و کیفیت آن علی الاشهر سی و چهارمرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه الحمدلله و سی و سه مرتبه سبحان الله است که مجموع صد میشود. منتهی الآمال ( شیخ عباس قمی ره ) جلد 1 صفحه 162
از ابی عبدالله مرویست که اگر خداوند تبارک و تعالی امیرالمومنین (ع) را خلق نمیفرمود از برای فاطمه (ع) او را بر روی زمین کفوی نمی بود از آدم و غیر او. کشف الغمة جلد 2 صفحه 31
امام صادق عليه السلام مى فرمود: اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين عليه السلام را براى فاطمه نمى آفريد، در روى زمين ، از آدم گرفته تا هر بشرى بعد از او همسرى براى او نبود. اصول كافى جلد 2 صفحه 360
ترجمه حدیث در عکس بالا
صدوق در كتاب : عيون اخبار رضا عليه السّلام نقل ميكند كه ابن عباس به معاويه گفت: آيا ميدانى كه فاطمه براى چه فاطمه ناميده شد؟ گفت: نه، گفت: براى اينكه او و شيعيانش از آتش جهنم آزادند، من اين موضوع را از پيامبر خدا شنيدم.
حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
ان السعید، کل السعید، حق السعید من أحب علیا فی حیاته و بعد موته
همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
(مجمع الزوائد علامه هیثمى ، ج 9 ، ص 132)
|
||
حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته
کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت را به سویش فرو خواهد فرستاد. (بحار الانوار ، ج 70، ص 249 )
فاطميه اعتقاد شيعه است عشق زهرا در نهاد شيعه است
فاطميه از ولايت تا ولي يک سقيفه فتنه در حق علي
فاطميه محو زهرا بودن است افتخار نسل زهرا بودن است
فاطميه فصل يک تاريخ درد اين حديث تلخ با دلها چه کرد؟
فاطميه رنج محتوم علی يک سقيفه حق مظلوم علي
فاطميه سيلي و ياس کبود يا محمد جرم زهرايت چه بود؟
فاطميه خطبههاي آتشين گفتن از حق در حضور غائبين
فاطميه مصحف رنج بتول اولين غم نامه آل رسول
شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمۀ زهرا(س) تسلیت باد
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
هر سینه که دوستدار زهراست / آشفته و بی قرار زهراست
گنجینه ی هفت آسمان ها / در سینه ی خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همین بس / عالم همه وامدار زهراست
غرقاب غمم دگر مرا ساحل نیست
جز اشک فراق دیگرم حاصل نیست
ای مرگ بیا! که زندگی کردن من
بی فاطمه جز خوردن خون دل نیست
شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد
با عرض سلام خدمت دوستان
ضمن عرض تسلیت شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمۀ زهرا(س)
از دوستان و شیعیان خواهشمندم در روز 13 فروردین
که مصادف با ایام فاطمیه است حرمت آن بانو و ایام را حفظ کنند تا انشاالله
خود آن حضرت لطف و عنایت به همه ما فرمایند.
التماس دعا
مادرم فاطمـه مظلوم ترین در دنیـاست
بخـدا واژه مـادر همه جا بی همتـاست
بس که او ازهمه چیزو همه کس دلبـرده
زین سبب گفت نبی، فاطمه قلب طاهاست
آنقـدر برهمگــان لطف فـروان دارد
شک نکن مـادر ما مالک روز فـرداست
هیچ دانی که به حشر بهر نجات من و تو
دست سـاقی و علمـدار شفیع آنجاست
ریشه چـادر او حبـلِ متین شیعـه ست
پس دگرحفظ حجاب ارثیه اش ازبالاست
فاطمـه گشت شهیـد تا که ولایت باشـد
هر مسلمان که بود رهین لطف زهـراست
آن بهشتـی که نبی در پی آن فرمـوده
با حضور علـی و فاطمـه آنجا زیباست
آنقدر ظلم به تو گشته در این شهر بانـو
هرچقدر شرح کنم آن سر آن نا پیداست
بـارها کرد صـدا به پشت در «یا ابتـا»
خیزو بابـا بنگر غـربت مظلـوم رواست
بـارها گفت نبـی«موده فی القربـی»
بستن دست علـی،اجر رسالات شماست
سیــدا مدح بانــو ، نبود کار کسی
مدح او در همه جـا نقل لب مافیهاست
شاعر : مهدی خادمی
از مسائل مهم و حزن انگیز زندگی حضرت فاطمه - سلام الله علیها - كه در عین حال نكته آموز و سازنده است مسأله مظلومیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - است. او مظلومه ای است فداكار، و شهیده ای است مظلوم. او و خاندانش از پدر و همسر عمری برای مردم كار كردند و مردم را به سر و سامانی رساندند، از بدبختی نجات شان دادند و امروز توسط همان مردم صدمه خوردند.
مردم آن روزگار قبل از اسلام چه داشتند؟ و امروز از مدنیت واخلاق و حتی زندگی چه دارند؟ و آنچه بود از بركت چه كسی بود؟ جز از بركت اسلام و قرآن؟ و جز از راه پدر و همسرش؟ و امروز سرنوشت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - به جائی رسید كه از همین مردم كتك می خورد و به بستر می افتد.
اما درباره حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مسأله چنین نبود. او در جامعه كمتر ظاهر می شد. عزادار بود حامله بود. و كتك خوردن و به خاك افتادن او، آن هم در خانه خود مسأله دردناكی است. بویژه كه او نسبت به غیرت علی - علیه السلام - آگاه است و می داند كه علی - علیه السلام - از تماشای آن صحنه چقدر زجر می كشد.
مصائب وارده
حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در عمر كوتاهش با مصائب بسیار مواجه شده، مصائبی بودند كه اگر بر كوه وارد می آمدند آنها را از هم می پاشاندند. ما را توان آن نیست كه مشكلات و مصائب او را لیست كنیم. ولی به عنوان ذكر مورد چند نمونه را معرفی می كنیم:
1- رحلت رسول خدا (ص)
كه پیامبر عزیزتر از جانش بود و وقتی كه از دنیا رفت همه زندگی در برابر چشمانش تیره و تار شده بود. او اوقات خود را به گریه و اشك ریزی می گذراند و بزحمت می توانست آرام بگیرد.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از قبل او را تسلیت داد و از چهره های مهم تسلیت او این بود كه به او خبر داده بود نخستین كسی است كه به او ملحق می شود وفاطمه - سلام الله علیها - از شنیدن آن خوشحال شد و خندید.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به او در مرض فوق فرموده بود:
فاطمه جان! گریه مكن، در مرگ من صورت خود را مخراش، گیسوان پریشان نكن، واویلا مگو، مجلس گریه و نوحه سرائی برپا مكن... و بعد فرمود خدایا اهلبیتم به تو می سپارم...
2 - دستبرد به حرمت ها:
حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مظلومه است از آن بابت كه بحرمت او دستبرد زدند وشأن او را كه آن همه مورد سفارش و توصیه پیامبر بود نادیده گرفتند و كار به جائی رسید كه مسعودی می نویسد:
در را بر فاطمه - سلام الله علیها - انداختند، او را در بین در و دیوار فشردند، محسن او را سقط كردند،شوهر او را به زور وادار به بیعت كردند...[3]
در اندیشه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - ، دستبرد به حرمت حضرت علی - علیه السلام - و ولایتش رنج آورتر از دستبرد به حرمت خود بود. او نمی توانست این مسأله را برای حضرت علی - علیه السلام - بپذیرد كه شوهرش را به زور وادار به بیعت كنند و یا بگفته مسعودی او را تهدید به مرگ نمایند.
مسعودی گوید:
دست علی - علیه السلام - را گرفتند و به زور خواستند با دست ابوبكر به نشانه بیعت اصطكاك دهند و علی - علیه السلام - مشت خود را فشرد و فاطمه - سلام الله علیها - نگران و متأثر از این امر كه این هوی پرستان چرا چنین می كنند؟ و چرا توصیه های رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را نادیده می گیرند؟
در اندیشه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - ، دستبرد به حرمت حضرت علی - علیه السلام - و ولایتش رنج آورتر از دستبرد به حرمت خود بود.
او نمی توانست این مسأله را برای حضرت علی - علیه السلام - بپذیرد كه شوهرش را به زور وادار به بیعت كنند و یا بگفته مسعودی او را تهدید به مرگ نمایند.
3 - آتش زدن در خانه او:
این هم مسأله دردناكی برای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بود كه به درخانه اش آتش افروختند و این امر توسط عمر انجام شد.سخن این است كه برای بردن حضرت علی - علیه السلام - به مسجد به او پیام فرستادند، حضرت علی - علیه السلام - اطاعت نكرد، بار دیگر هم او را خواستند نرفت و برای بار سوم عمر به همراهی جمعی آمد، با هیاهوئی كه دم به دم نزدیكتر میشد كه این خانه را با اهلش آتش می زنم، - پرسیدند كه حتی اگر فاطمه - سلام الله علیها - در آن باشد؟
گفت آری و... - الباقی را از زبان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بشنویم:
«فجمعوا الحطب الجزل» علی بابی بر در خانه ام هیزم و خاشاك آوردند
« و آتوا بالنار لیحرقوه و یحرقونا » آتش آوردند كه آن را شعله ور سازد و ما را بسوزانند
«فوقعت بعضاده الباب» من در آستانه در قرار داشتم
«و نا شدتم بالله و بأبی ان یكفوا و ینصرونا» آنها را قسم دادم به خدا، و به پدرم كه دست از ما بردارید و به دادمان برسید
«فاخذ عمرالسوط من ید قنقذ مولی ابی بكر» عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفت
«فضرب به علی عضدی حتی صار كالدملج» آن را بر بازویم زد، چنان كه كبود شد.
«و ركل الباب برجله فرده علی و انا حامل» لگد محكمی بر در زد و آن را بر رویم انداخت در حالیكه حامله بود
فسقطت بوجهی به رو در خاك افتادم
«و النار تسعر و یسفع فی وجهی» آتش زبان می كشید و چهره ام را داغ می كرد
«فیضربنی بیده حتی انتثر قرطی من اذنی» مرا چنان سیلی زد كه گوشواره از گوشم فرو افتاد
«فجاء نی المخاض فاسقطت محسناً بغیر جرم» درد زایمان مرا گرفت و محسنم را بدون جرم سقط كردم.
4 - ضربات قنفذ:
جریان آتش افروزی عمر را گفتیم و ضربات وارده بر حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را برشمردیم.
در اینجا سند دیگری را نقل می كنیم كه در رابطه با قنفذ است.
او از آزاد شدگان مكه بود كه بعدها بعنوان كارگزار عمر سرگرم كار شد. عمر در یكی از اقدامات نصف اموال همه كارگزاران خود را بسبب خیانتی كه از آنها دیده بود مصادره كرد، ولی این امر را درباره او انجام نداد. حتی بیست هزار درهمی را كه از او ستانده بود به او باز پس داد.
علی - علیه السلام - بعدها می فرمود این اقدام و طرز برخورد عمر بخاطر تقدیر عمر از ضربت تازیانه ای بود كه به بازوی فاطمه - سلام الله علیها - زد و آن را متورم ساخت
ری، او در خوان نعمت پیامبر بزرگ و آزاد شده بود ولی برای حفظ شرایط و موقعیت خود آن رذالت را از خود بروز داد.
5 - غصب فدك:
هنوز چند صباحی از مسأله سقیفه نگذشته بود كه حادثه دیگری رخ داد و آن اخراج كارگزاران حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از مزرعه فدك و تصرف آن توسط ابوبكر بود كه گفتیم طرح ونقشه آن را عمر ریخته بود. در این مشی سیاسی هدف ورشكست كردن علی - علیه السلام - و پراكنده ساختن یاران او بود، بویژه مستمندانی كه بعلت طرفداری از علی - علیه السلام - و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از بیت المال محروم شده بودند.
این كار بر حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بسیار گران آمد مخصوصاً از آن بابت كه صاحب حق بود و براساس زور و عوام فریبی آن را از دستش ربودند و فریاد او بجائی نرسید. او باور نمی كرد كه دشمن تا بدین حد بیشرم و حیا باشد.
البته فدك سالها در دست ابوبكر و بعد عمر بود، ولی پاره ای از اسناد نشان می دهند عمر پس از چندی آن را به علی - علیه السلام - پس داد و مدتها در دست فرزندان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بود و پس از او مجدداً دست به دست می شد. ولی واقعیت این است روح حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از این امر شدیداً متألم بود.
و این عدم رعایت حق را یك مصیبت تلقی می كرد فرزندان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مادر را از دست داده بودند دیگر فدك را می خواستند چه كنند؟
6 - نگرانی از عوام فریبی:
از موارد مظلومیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - این بود كه خصم عوامفریبی می كرد. مثلاً فدك را كه حق حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بود از او گرفت ولی برای حق بجانب نشان دادن خود گفته بود اگر مایل باشی اموال شخصی من در اختیار تو باشد - یا به صورت مستقیم میراث او را گرفت بدین بهانه كه پدرت دستور داده ومن نمی توانم تخلف كنم.
برای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - این شگفتی وجود داشت كه خدا و انسانیت و اخلاق چه شدند؟
چرا چیزی را به پدرش نسبت می دهند كه روح پیامبر از آن آزرده است؟
چگونه می شود مسأله ای توسط پیامبر صورت گرفته باشد و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از آن بی خبر باشد؟
حضرت فاطمه ای كه مركز اسرار پیامبر بود چگونه از حدیث میراث كه امروز ابوبكر آن را اعلام می كند بی خبر است؟
و این عوامفریبی روح حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را آزرده می ساخت زیرا بخاطر تقوا و انسانیت توان مقابله به مثل را نداشت.
7 - اهانت ها:
حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در مورد شخصیت خود از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - سندها داشت. جمله معروف «فاطمهُ بضعه منی» بر سر زبانها بود و یا عبارت پیامبر هر كه فاطمه - سلام الله علیها - را اذیت كند مرا اذیت كرده همگان شنیده بودند. بدین سان بسیار شگفت آور بود كه با وجود آن همه سخنان احترام آمیز رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نسبت به او به فاطمه - سلام الله علیها - اهانت كنند و یا او را تحقیر نمایند.
ابوبكر پس از خطبه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در مسجد به بالای منبر رفت و سخنان ركیكی درباره او گفت. پناه بر خدا از تكرار آن كلمات! او را نعوذ بالله به روباه پیری تشبیه كرد كه شاهد او دم او می باشد. و هم گفت فاطمه - سلام الله علیها - برای اثبات حقانیت خود به ضعیفه ها متمسك شده و از زنان یاری می طلبد...[9]
ام سلمه به دفاع برخاست و معترضانه گفت آیا درباره فردی چون فاطمه - سلام الله علیها - این سخنان رواست؟ او كه روز تولد ملائكه او را در بر گرفتند در خور این سخنان است؟ آیا رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فاطمه - سلام الله علیها - را از میراث محروم كرده و به او خبر نداده؟ وای بر شما - زود است بر خدا وارد شوید و ثمره تلخ كردار خود را بچشید (و بر اثر این سخنان ابوبكر مقرری ام سلمه را قطع كرد)
البته ابوبكر بعدها از كار و تلاش خود علیه فاطمه - سلام الله علیها - پشیمان بود و در دم مرگ گفته بود من سه كار را انجام داده ام كه ای كاش نمی دادم:... ای كاش وارد خانه فاطمه - سلام الله علیها - نمی شدم اگر چه علیه من به جنگ می ایستادند.
درحديث معتبر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه اراده سفرى داشته باشد بايد كه در روز شنبه سفر كند كه اگر سنگى از كوهى بگردد در روز شنبه البته آنرا خدايتعالى بجاى خود برگردانيد وهركه كارها براو دشوار شود و در روز سه شنبه طلب كند كه آن روزيست كه آهن براى حضرت داود ((عليه السلام )) نرم شده است .
درحديث معتبر منقول است كه حضرت رسول خدا در روز پنجشنبه به سفر ميرفتند و ميفرمودند كه روز پنجشنبه را خدا ورسول و ملائكه دوست ميدارند.
درحديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه مكروه است سفر كردن وسعى در حوائج كردن در بامداد روز جمعه از براى آنكه مبادا از نماز بازماند اما بعد از نماز از براى تبرك خوبست .
درحديث ديگر فرمود كه باكى نيست سفر كردن در شب جمعه .
از حضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه هركه در چهارشنبه آخرماه سفركند بر رد آن جماعتى كه بفال بد ميدادند از هر بلائى نگاه داشته شود و حاجتش را خدا برآورد و در بعضى از روايات وارد شده است كه سفر مكن در روز سيم ماه بيست و چهارم و روز بيست و پنجم و روز بيست و ششم .
در روايت ديگر منقول است كه هشتم ماه و بيست وسيم ماه براى سفر خوب نيست و اگر روز هاى ماه با روزهاى هفته معارض شود رعايت روزهاى هفته كردن اولى تر است زيرا كه احاديث معتبر در ايام هفته بيشتر است .
در روايت معتبر منقول است كه هركه سفركند يازن بخواهد ماه در عقرب باشد عاقبت نيكو نيست .
سيد بن طاوس عليه الرحمه روايت كرده است كه چون اراده سفر نمايد سنت است كه غسل كند پيش از برون رفتن در وقت غسل بگويد
بِسْمِ اللّهِ وَ بَاللّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ وَالصّادِقينَ عَنِ اللّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبى وَاشْرِحْ بِهِ صَدْرى وَنَوِّرْ بِهِ قَبْرى اَللّهُمَّ اَجْعَلْهُ لى نُورًا وَطَهُورًا وَحِرْزًا وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ وافَةٍ وَعاهَةٍ وَسُوءٍ مِمّا اَخافُ وَاَحْذَرُ وَطَهِّرْ قَلْبى وَجَوارِحى وَعِظامى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى وَمُخى وَعَصَبى وِما اَقَلَتِ الاَْرْضُ مِنّى اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لى شاهِدًا يَوْمَ حاجَتى وَفَقْرى وَفاقَتى اَلَيْكَ يارَبَّ الْعالَمى نَ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ.
بدرستى كه در روايتى وارد شده است كه هركه صبح از خانه بيرون آيد اين دعا بخواند بلائى باو نرسد تا شام بخانه برگردد و هركه در شام بخواند و از خانه بيرون رود بلائى باو نرسد تا صبح كه بخانه برگردد.
در روايت وارد شده است كه : چون حضرت صادق ((عليه السلام )) بسفرى ميرفتند اين دعا ميخواندند
اَللّهُمَّ احْفِظْنى وَاحْفَظْ ما مَعى وَبَلُّغْنى وَبَلِّغْ مامَعى بِبَلاغِكَ الْحَسَنْ بِاللّهِ اَسْتَفْتِحُ وَبِاللّهِ اَسْتَجِحُ وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِت اَتَوَجَّهُ اَللّهُمَّ سَهِّلْ لى كُلَّ حُزُونَةٍ وَذَلِّلْ لى كُلَّ صُعُوبَةٍ وَاَعْطِنى مِنَ الْخَيْرِ كُلَّهُ اَكْثَرَ مِمّا اَرجُو وَاَصْرفْ عَنّى مِنَ الشَّرِّ اَكْثَرَ مِمّا اَحْذَرُ فى عافِيَةٍ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَواين دعا نيز مى خواند اَسْئَلُ اللّهَ الَّذى بِيَدِهِ مادَقَّ وَجَلَّ بِيَدِهِ اَقْواتُ الْمَلائكَةِ اَنْ يَهَبَ لَنا فى سَفَرِنا اَمْنًا وايمانًا وَسَلامَةً وَاِسْلامًا وَفِقْهًا وَتَوْفيقًا وَبَرَكَةً وَهُدًى وَ شُكْرًا وَعافِيَةً وَمَغْفِرَةً عَزْمًا لا تُغادِرُ ذَنْبًا.
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كهك چون كسى بسفرى بيرون رود بگويد
اَللهُمَّ اَنْتَ الصّاحِبُ فِى السَّفَرِ وَالْحامِلُ عَلَى الظَّهْرِ وَالْخَليفَةُ فِى الاَْهْلِ وَالْمال وَالْوَلَدِ پس بايد آن دعا ها كه از براى خانه بيرون آمدن و سوار شدن در فصلهاى سابق گذشت بخواند پس چون سوار شود بگويد اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِلاِْسْلامِ وَمَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَاِنّا اِلَى رِبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَنْتَ الْحامِلُ عَلَى الظَّهْرِ وَالمُسْتَعانُ عَلَى الاَْمْرِ اَللّهُمَّ بَلِّغْنا بَلاغًا تُبْلَغُ بِهِ اِلى خَيْر، بَلاغًا تُبْلَغُ بِهِ اِلى رَحْمَتِكَ وَرِضْوانِكَ وَمَغْفِرَتِكَ اَللّهُمَّ لا ضَيْرَ اِلاّ ضَيْرُكَ وَلا خَيْرَ اِلاّ خَيْرُكَ وَلا حافِظَ غَيْرُكَ.
درحديث معتبر منقول است كه : حضرت لقمان با پسر خود گفت كه اى فرزند چون بسفر روى شمشير و كمان واسب و موزه و عمامه و رسنهائى كه ضرور ميشود ومشك آب و سوزن وخياطه با خود بردار و از دواها آنچه تو و اصحاب تو بآن محتاج باشيد بردار.
در روايت ديگر منقول است كه : چون حضرت رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بسفر مى رفتند شيشه روغن و سرمه دان و مقراض وآينه و مسواك و شانه و سوزن و ريسمان چيزى كه بآن كگفش را پينه كنند و تسمهاى نعل را بر مى داشتند و ازجمله تعويذاتى كه در سفر مناسب است تعويذى است كه مرويست كه در دسته شمشير حضرت رسالت پناه تعبيه شده بود و آن اين تعويذ است : بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ يا اَللّهُ يا اَللّهُ يا اَللّهُ اَسْاَلُكَ يا مَلِكَ الْمُلُوكِ الاَْوَّلِ الْقَديمِ الاَْبَدى الَّذى لا يَزولُ وَلا يَحُولُ اَنْتَ اللّهُ الْعَظيمُ الْكافى لِكُلِّ شَىْءٍ اَلْمُحيطُ بِكُلِّ شَىْءٍ اَللّهُمَّ اكْفِنى بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْجَلِّ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدُ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا اَحَدٌ وَاَحْجِبْ شُرُورَهُمْ وَشُرُورَ الاَْعْداءِ كُلَّهُمْ وَسُيُوفُهُمْ وَباْسِهِمْ وَاللّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيطٌ اَللّهُمَّ احْجِبْ عَنّى شَرَّ مَنْ اَرادَنى بِحِجابَكَ الَّذى احْتَجَبْتَ بِهِ فَلَمْ يَنْظُرْ اِلَيْهِ اَحَدٌ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَمِنْ شَرِّ سَلاحِهِمْ وَمِنَ الْحَديدِ وَمِنْ كُلِّ ما يُتَخَوَّفُ وَ يُحْذَرُ وَمِنْ كُلِّ شِدَّةٍ وَبَلِيَّةٍ وِمِنْ شَرِّ ما اَنْتَ بِهِ اَعْلَمُ وَعَلَيْهِ اَقْدَرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْليمًا وعوذه كه در ميان عمامه گذارند اَقْبِلْ وَلا تَخَفْ اِنَّكَ مِنَ الاْمِنينَ لاتَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ لاتَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الاَْعْلى اَلاّ تَخافا اِننّى مَعَكُما اَسْمَعُ وَ اَرى وَلا تَخافُ دَرَكًا وَلا تَخْشى اَلَّذى اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوفٍ فَسَيَكْفيكَهُمْ اللّهُ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ فَاللّهُ خَيرٌ حافِظًا وَهُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ اُدْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَاِذا دَخَلْتُمُوهُ فَاِنَّكُمْ غالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.
عوذه كه بر چهار پاى سوار بندند اَللّهُمَّ احْفَظْ عَلَىَّ ما لَوْ حَفِظَهُ غَيْرُكَ لَضاعَ وَاسْتُرْ عَلَىَّ ما لَوْ سَتَرَهُ غَيْرُكَ لَكاعَ وَاجْعَلْ عَلىَّ ظِلاًّ ظَليلاً اَتَوَقىّ بِهِ كُلَّ مِنْ رامَنى بِسُوءٍ اَوْ نَصَبَ لى مَكْرًا اَوْ هَيَّا لى مَكْرُوهًا حَتّى يَعُودَ وَهُوَ غَيْرُ ظافِرٍ بى وَلا قادِرٍ عَلىَّ اَللّهُمَّ احْفَظْنى كَما حَفِظْتَ بِهِ كِتابَكَ الْمُنْزَلَ عَلى قَلْبِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : هركه سوره عبس را دركاغذى سفيد بنويسد و بهر راهى كه رود با خود نگاه دارد در آن راه بغير ازنيكى نبيند و از مفاسد آن راه محفوظ بماند.
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةَ الزهرا(س)
آقا تو کجا روضه گرفتی، مهدی؟
در کرببلا؟ یا حرم مادرتان ؟
امروز اگر آخر عمرم باشد
گریم ز غم عمر کم مادرتان
شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد
صاحب عزای فاطمه آقا، بیا بیا
بزم عزای فاطمه بر پا، بیا بیا
بهر تسلی دل زینب دل حسین
با ذوالفقار حضرت مولا، بیا بیا
ای زائر همیشه ی آن قبر بی نشان
بنما مزار فاطمه پیدا، بیا بیا
تا آن که یک نظر به جمالت نظر کنم
ما را کشانده ای به کجاها، بیا بیا
در پشت درب خانه تو را کرده او صدا
درمان درد ام ابیها ، بیا بیا
بیت الحزان حضرت زهرا شده دلم
آقا به جان حضرت زهرا، بیا بیا
آقا بیا که کرببلایم شود نصیب
اشک از فراق تو شده دریا، بیا بیا
در کربلا نشسته به راه عمو دو چشم
یک مشک پاره مانده ز سقا، بیا بیا
یک عده هلهله، یک عده سوت و کف
یک عده کوفیان به تماشا، بیا بیا
انسان در زندگی نیاز به راهنما دارد.کسی که با آگاهی کامل از تمام مسائل، او را در مسیر درست زندگی کردن هدایت نماید.
انسانی که بگوید و خود به گفتههایش عمل نماید و در این میان چه کسی را میتوان بهتر از معصومین(علیهم السلام) یافت.
باید سخنانشان را با گوش جان شنید و عمل کرد. عید نوروز یکی از فرصتها برای تمرین کردن است.
تمرین خوب شنیدن و عمل کردن. تمرین فکر کردن به خوبیها و بدی.تمرینی که میتواند فردی یا جمعی باشد
که اگر جمعی شد راحتتر نیز خواهد بود. یکی از عبارات زیبایی که شاید بتواند در این عید مورد توجه قرار گیرد
کلامی است از امیرمۆمنان(ع) به کمیل، یار با وفای خویش. امام در وصیت خود به آن یار راستین،
پنج دستور برای بهتر زندگی کردن دادهاند که میتواند برای ما نیز به عنوان دستور العمل قرار گیرد: قال على(ع):
"یٰا كُمَیْلُ! قُلِ الْحَقَّ عَلىٰ كُلِّ حٰالٍ وَ وٰادِّ الْمُتَّقِِینَ وَ اهْجُرِ الْفٰاسِقِِینَ وَ جٰانِبِ الْمُنٰافِقِِینَ وَ لاٰ تُصٰاحِبِ الْخٰائِنِِینَ"؛
"اى كمیل! از گفتن حق در هر حال دریغ مكن، و انسانهاى باتقوى را دوست بدار، از فاسقین و گنهكاران دورى كن،
و مراقب منافقین و دو رویان باش، و با خیانتپیشگان رفاقت و مصاحبت نكن."
(سرمشق از سخنان حضرت علی (علیه السلام)، مکارم شیرازی، به نقل از بحار الأنوار، ج 74، ص 269)
حقگویی
گفتن حق و حقیقت از جمله مواردی است که در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. رسول گرامی(ص) میفرمایند:
"با تقواترین مردم کسی است که حق را بگوید،چه به سودش و چه به زیانش"(منتخب میزان الحکمه، ص 159، ش 1659)
آیا تاکنون با خود اندیشیدهاید که اگر تمام مردم حق گویند که بهشتی به وجود خواهد آمد؟
اگر در زمان تحقیق در امور خیری چون ازدواج واقع امور گفته شود انتخاب آسانتر شده و شکستها کمتر.
اگر هنگام به وجود آمدن اختلافاتی که در اثر سوء تفاهم بودهاند حقیقت امر گفته شود
کدورتی باقی نخواهد ماند و ...چه زیبا میشود اگر تمام ما سعی کنیم حق بگوییم و حق را بشنویم.
تشرف آیت الله العظمی نجفی مرعشی در راه مسجد سهله
حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(قدس سره) چنین می گوید:
در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت«علیهمالسلام» در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان بقیّه الله الأعظم«علیه السلام» داشتم. با خود عهد کردم که چهل شب چهارشنبه پیاده به «مسجد سهله» بروم، به این نیّت که جمال آقا صاحب الأمر «علیه السلام» را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نائل شوم. تا سی و پنج یا سی و شش شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیک مسجه سهله خندقی بود. هنگامی که به آنجا رسیدم، بر اثر تاریکی شب، وحشت و ترس مرا فرا گرفت؛ مخصوصاً از زیادی قطّاع الطّریق و دزدها میترسیدم، ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. به عقب برگشتم، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: « ای سیّد! سلامٌ علیکم»
ترس و وحشت به کلّی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجّب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد؟ و در آن حال، من از این مطلب غافل بودم!
به هر حال؛ سخن میگفتیم و میرفتیم، از من سؤال کرد: « کجا قصد داری؟»
گفتم: «مسجد سهله.»
فرمود:« به چه جهت؟»
گفتم : «به قصد تشرّف زیارت ولیّ عصر«علیه السلام»
مقداری که رفتیم به مسجد «زید بن صوحان» که مسجد کوچکی نزدیک مسجد سهله است، رسیدیم؛ داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سیّد خواند – که گویا دیوار و سنگها آن دعا را با او می خواندند – احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم . بعد از دعا، سیّد فرمود :« سیّد! تو گرسنهای، چه خوبست شام بخوری.»
پس سفرهای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن مثل اینکه سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز بود، که گویا تازه از باغ چیدهاند و آن وقت چلّة زمستان و سرمای شدیدی بود و من به این معنا منتقل نشدم که این آقا این خیار تازة سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده است؟ طبق دستور آقا شام خوردم. سپس فرمود:« بلند شو تا به مسجد سهله برویم.» داخل مسجد شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه میکردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا کردم و متوجّه نبودم که این آقا کیست.
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سیّد ! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه میروی یا در همین جا میمانی؟»
گفتم: «میمانم». در وسط مسجد در مقام صادق«علیه السلام» نشستم و به سیّد گفتم: «چای یا قهوه یا دخانیات میل دارید تا آماده کنم؟»
در جواب، کلام جامعی را فرمود: « این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم!» این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به گونهای که هرگاه یادم میآید، ارکان وجودم میلرزد.
به هر حال؛ مجلس نزدیک به دو ساعت طول کشید و در این مدّت ، مطالبی ردّ و بدل شد که به بعضی آنها اشاره میکنم.
1 – دربارة «استخاره » سخن به میان آمد ، سیّد عرب فرمود: «ای سیّد با تسبیح به چه نحو استخاره می کنی؟»
گفتم: سه مرتبه صلوات میفرستم و سه مرتبه میگویم:« اَسْتَخیرُ اللهَ بِرَحْمَتِهِ خِیَرةً فی عافِیةٍ » پس قبضهای از تسبیح را میگیرم و دو تا، دو تا میشمارم، اگر دو تا ماند، بد است. اگر یکی ماند، خوب است .
فرمود: «برای این استخاره، باقی ماندهای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فوراً حکم به خوبی استخاره نکنید؛ بلکه توقف کنید و دوباره برای ترک عمل استخاره کنید، اگر زوج آمد، کشف میشود که استخارة اوّل خوب است امّا اگر یکی آمد، کشف می شود که استخارة اوّل میانه است.»
به حسب قواعد علمیه میبایست دلیل بخواهم و آقا جواب دهد، به جای دقیق و باریکی رسیده بودیم، اما به مجرّد این قول، تسلیم و منقاد شدم؛ با آنکه متوجه نیستم که این آقا کیست.
2 – از جمله مطالب این جلسه، تأکید سیّد عرب بر تلاوت و قرائت این سورهها بعد از نمازهای واجب بود: بعد از نماز صبح سوره یس، بعد از نماز ظهر سوره عمّ، بعد از نماز عصر سورة نوح ، بعد از مغرب سورة الواقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملک.
3 – دیگر اینکه تأکید فرمودند بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشاء که در رکعت اوّل بعد از حمد، هر سورهای خواستی میخوانی و در رکعت دوّم بعد از حمد«سوره واقعه» را میخوانی و فرمود: کفایت میکند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنان که گذشت.
4 – تأکید فرمود که بعد از نمازهای پنجگانه این دعا را بخوان: اللهُمَّ سَرِّحْنی عَنِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ وَ وَحْشَتِ الصَّدرِ وَ وَسْوَسَةِ الشَیْطانِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
5 – و دیگر تأکید داشتند بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع در نمازهای یومیه خصوصاً رکعت آخر: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَحَّمْ عَلی عَجْزِنا وَ أًَغِثْنا بِحَقِّهِمْ.
6 – در تعریف و تمجید از «شرایع الاسلام» مرحوم محقّق حلّی فرمود: تمام آن مطابق با واقع است مگرکمی از مسائل آن.
7 – تأکید فرمودند بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، برای شیعیانی که وارثی ندارند یا دارند و لکن یادی از آنها نمیکنند.
8 – تأکید کردند بر تحت الحنک را زیر حنک دور دادن و سر آن را در عمامه قرار دادن، چنان که علمای عرب به همین نحو عمل میکنند و فرمود: در شرع، چنین رسیده است.
9- تأکید بر زیارت سیّد الشهداء«علیه السلام»
10- پرسیدم:« نمیدانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟! » فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور است و رو سفید هستی . گفتم: نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یانه؟ فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میکنند». استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف ، و آن بزرگوار دعا فرمودند. در اینجا مطالب دیگری است که مجال تفصیل و بیان آن نیست.
پس خواستم به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوضی که در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. به ذهنم رسید چه شبی بود و این سیّد عرب کیست که این همه با فضیلت است؟! شاید همان مقصود و معشوقم باشد! تا این مطلب به ذهنم خطور کرد، مضطربانه برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بود. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گردش میکردم تا صبح شد، چون عاشقی که بعد از وصال، مبتلا به هجران شده باشد. این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب به یادم میآید، بهت زده می شوم
شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن
یکبار هم نگاه به اعماق چاه کن
ما غرق در گناه شدیم و نیامدی
آقا بیا دوباره مرا بی گناه کن
آقا مرا کنار خودت جای می دهی؟
لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن
یک روز، نه! ثانیه ای، لحظه ای فقط
چشم مرا مسیر قدمهای ماه کن
آقا زمین شلوغ شده، گم شدم، بیا
فکری به حال گمشده ی بی پناه کن
آقا فدای چشم تو، چشمان خیس من
شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن...
------------------------------------------------------------------